نقاش باشی ِکوچولوی خونه ی ما
چند وقتی میشه که تو علاقمند شدی به نقاشی روی دیوارهای خونه!
و با این علاقمندی هات من و بابات رو کلافه کردی بدجورررر!!
طوری که عزا گرفتیم برای پاکسازی دیوارهای منزل برای خونه تکونی عید...
ما هم رفتیم از خان دایی جانِ معمارت، دو تا ورق بزرگ نقشه کشی که نمیخواست به صورت کمکهای بلاعوض گرفتیم که بچسبونیم به دیوار و دیگه یاد بگیری روی اونها نقاشی بکشی نه روی خود دیوار! اما چندان فایده ای نداشت و تو دست بردار نبودی که نبودی...تا اینکه...
بنده، مبنی بر نکته*ی ذکر شده در پاورقی، و نیز ترس از مدادرنگی های که با در دست گرفتنشون هی می دویدی و من فقط حرص میخوردم و دلم شور میزد که وای! نخوره زمین...، چهارشنبه ی هفته ی پیش رفتم برای علیا حضرت یک بسته مداد شمعی(پاستل) خریدم که لااقل خطرش کمتر باشه از مدادهایی که گوشه ی چشمای نازت یا پیشونیت رو خراش مینداخت وقتی باهاشون زمین میخوردی...
اما ای دل غافل...که تمام زندگی رو پر کردی از این چند تا دونه مدادشمعی!
اولش فقط روی کتاب رنگ آمیزی که بابایی از جنوب برات سوغاتی اُورده نقاشی میکردی ولی بعد...
دیگه کف سرامیکها هم در امان نمونده چه برسه به دیوارها...
خلاصه، مامان بزرگت هم شاکی شده از رنگی شدن فرشهاشون...!
امیدوارم در آینده لااقل یه نقاشی، گرافیستی، طراحی، چیزی بشی، که دلکم خوش بشه و به این همه زحمتِ سابیدن دیوارها بیاَرزه!!
*نکته: گاهی آدم بزرگ ها هم از یک سوراخ چندین بار دلشون میخواد گزیده بشن...و از پشیمون شدنشون لذت خاصی میبرن!!
باباییت یه بار میگفت: کاش توی زندگی هم دکمه ی کنترل z وجود داشت!(مبنی بر غلط کردم!!)
ولی من میگم: همون بهتر که وجود نداره و من با دیدن نقاشی هات روی دیوار و زمین و... لذت می برم کوچولوی من!
و حالا حقشه بهم بگه: خودت همه رو پاک کن واسه عید تا تو باشی مدادشمعی واسه بچه به این کوچیکی نخری!
عکس ها در ادامه ی مطلب اثر تو و من و بابایی، در طرح زیباسازی منازل برای شب عید می باشد!!
این هم اثر هنریِ خانوادگی ِما در طرح زیباسازی منازل در شب عید!
(شهرداری باید بیاد زیر نظر ما فعالیت کنه!نه؟!)
خط خطی های میان اثر، طرح های دستان کوچولوی توست...که در میان آنها، بنا به فرموده ی خودت این موضوعات را نقاشی کشیده ای:
جوجه(مدام میگی: جوجه بکشم!)... دستِش(دست نی نی ای که من کشیدم)... آقاخامن ِایییی(آقای خامنه ای مدظله که تو خیلی به ایشون علاقه داری و هرجا عکسشون رو می بینی هی میگی: آقا...آقاخامنِ ایه!)... خونه... گُ(گل)
اینم خط خطی های قایمَکی تو پشت مبل روی دیوار!
این اثر رو به کمک بالا رفتن از ماشینت روی دیوار طرح زدی...خسته نباشی دلاور کوچک!
اینم تاثیرات فرهنگی 22 بهمنه که توی جا شیری پلاستیکی می گفتی: اَلا اَکبَ...(الله اکبر)
اینم مداد شمعی های نو...در دستان مبارک شما...(فکر و نقشه های خوب براشون بکش مامانی!!خب؟)
و حالا اجرای اولین نقشه...
نگاهی به اثر هنری آفریده شده...
و...احساس رضایتِ درونی!!
و طرحی دیگر...
مادر به فدای دستان پُر توانِ کوچکت...
و اینها مداد شمعی ها(پاستل ها)ی نِفله شده ی علیاحضرت خانوم کوچولو می باشند!!
فقط بعد از دو - سه روز...البته ظرف مدت 3- 4 ساعت اول، تقریبا به همین شکل و شمایل دراومده بودند عزیزم! :